توله سگ   2009-04-20 12:35:33

تا آقای نژند حاضر بشه وبریم بنظرم صد‌سال طول میکشه. عطی میگه تو همیشه عجله داری، صبر کن یه‌خورده. ولی من طاقت ندارم. آقای نژند بند شلوارش رو روی شونه‌هاش میندازه وگره کراواتش‌رو سفت میکنه، سرفه‌ای میکنه وکتش رو از روی جالباسی برمیداره، کلاهش رو روی سرش میذاره ومیگه: بریم. وما توی کوچه هستیم. آفتاب میتابه، همسایه اوندست تاجی خانم، همون خانم خوشگله که میگن مامانش روسه، با ماشین سرباز زرد رنگش میبیچه توی کوچه ودرست لب جوی پارک میکنه. کلاه لبه پهن حصیری سرشه لباسش مثل ماشینش زرده. دامنش پف داره و من دلم میخواد دست بزنم به دامنش، که میره تو خونه ودرو میبنده. من وعطی جلو‌جلو میدویم و آقای نژند پشت سرمون در حالیکه آبنبات توی دهنش رو میک میزنه، میاد. یه توله سگ... یه توله سگ...دل تو دلم نیست. آقای نژند مارو از پله‌های اتوبوس دو‌طبقه بالا میبره ومیشونه روی صندلیهای خالی کنار پنجره. من آواز میخونم: دیگه اشکم واسه من ناز میکنه. وفکر میکنم فقط خودم صدامو میشنوم. عطی میگه: نوری ساکت باش سرم رفت. آقای نژند توفکره. دنبال آدرس میگردیم. کلی پیاده میریم، تا خونه رو پیدا میکنیم. خونه‌ی جنوبی با دیوارهای سیمانی کثیف. در میزنیم. پیرزنی با موهای ژولیده درو باز میکنه. میگه: دنبال توله اومدین؟ آقای نژند میگه بله. زن میگه: 15 تومن میشه. آقای نژند 20 تومن میده و توله سفید پشمالو رو از توی جعبه کارتونی برمیداره. پیرزن درو میبنده. آقای نژند توله رو نوازش میکنه و میگه: نوری‌جان میخوای بغلش کنی؟ وتوله تمام راه توی اتوبوس تو بغل منه وعطی سه تا صندلی اونورتر نشسته و با من قهره.


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات